وبلاگ خانواده

عکس ها و مطالب گوناگون

وبلاگ خانواده

عکس ها و مطالب گوناگون

کلاغ و روباه

 کلاغ و روباه

کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست. روباه گرسنه ای که از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت : ای وای تو اونجایی، می دانم صدای معرکه ای داری ! چه شانسی آوردم ! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان … کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت: این حرفهای مسخره را رها کن اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم. روباه گفت: ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم کلاغ گفت: باز که شروع کردی اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند. روباه دهانش را باز باز کرد. کلاغ گفت : بهتر است چشم ببندی که نفهمی تکه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی. روباه گفت : بازیه ؟ خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال . خلاصه ... بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد. روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد و گفت : بی شعور ، این چی بود؟ کلاغ گفت : کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنیر و فضله را هم نباید بفهمد

نظرات 2 + ارسال نظر
NIMA شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ب.ظ http://POPCRAZY.BLOGSKY.COM

مرسی که سر زدی.
لینک شدی محمد آقا.

حرف دل دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.harfedel1724.blogsky.com

معرکه بودددددددددد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد